معنی پایتخت موزامبیک

لغت نامه دهخدا

موزامبیک

موزامبیک. [م ُ زام ْ] (اِخ) ناحیتی در شرق افریقا که 6500000 تن سکنه دارد. سابقاً مستعمره ٔ پرتغال بود. در سال 1951 م. به صورت کنونی درآمد. واسگوداگاما در سال 1498 م. آن را کشف کرد و پرتغالیان در 1505 آن را مستعمره ٔ خویش ساختند. محصولات عمده اش شکر و پنبه و طلا و نقره و زغال سنگ و اورانیوم است.


پایتخت

پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).

فرهنگ فارسی آزاد

موزامبیک

مُوزامبِیک، (Mozambique) جمهوری است در جنوب شرقی آفریقا مقابل ساحل غربی جزیره ماداگاسکار، قبلا مستعمره پرتقال بود و در 1975 استقلال کامل یافت پایتختش ماپوتو Maputo است و جمعیتش حدود ده میلیون نفر،

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

پایتخت

(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.

فرهنگ عمید

پایتخت

شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیس‌جمهوری و هیئت دولت باشد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایتخت

پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاه‌نشین، عاصمه

فارسی به عربی

پایتخت

راسمال

فرهنگ فارسی هوشیار

پایتخت

شهری که محل اقامت شاه یا رئیس جمهور ی هیئت دولت باشد

فارسی به آلمانی

پایتخت

Hauptstadt (f), Kapital (n)

معادل ابجد

پایتخت موزامبیک

1539

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری